بسیار شنیده ایم که می گویند اگر در نظر داری شخصی را بشناسی ببین با چه کسانی ارتباط و دوستی دارد و یا سخن حضرت رسول(ص) را که فرمودند: « آدمى بر آیین دوست خود است ؛ پس هر یک از شما مواظب باشد که با چه کسى دوستى مى کند» در نقل مشهور دیگری از شعر معروف سعدی بزرگ آمده « تو اول بگو با کیان زیستی ؛ پس آنگه بگویم که تو کیستی. با بدان کم نشین که صحبت بد؛ گرچه پاکی تو را پلید کند» همه اینها و بسیاری دیگر نشانگر این واقعیت است که ما در کانال های ارتباطی که خودمان انتخاب می کنیم و با افرادی که مراوده و ارتباط داریم به طور ناخودگاه همانند شده و دراین حلقه خود ساخته گرفتار می شویم البته که این ماندگاری در بین نیکان روزگار، بسیار هم عالی است اما برای برنامه ریزان وفعالان فرهنگی می تواند موجب خطای راهبردی شود.
به عبارت بهتر اگر در این گروه ها و جوامع خود ساخته از دوستان، نقل و نبات هم رد و بدل شود باز هم محیطی آزمایشگاهی است و نه واقعی و این امربرای فعالیت در حوزه مسائل فرهنگی بسیار پیچیده می نماید.
به این معنا که مثلاً در نظر بگیرید قرار است در حوزه فرهنگی فعالیت نمایید فیلمی بسازید، جشنواره ای برگزار نمایید و یا فعالیت های مشابهی انجام دهید حالا اگر در اطراف شما همین حلقه دوستان و همفکران شما که از قضا مثل شما هم فکر می کنند محل مراجعه و نظر دادن باشند طبیعتاً رابطه ای با جامعه حقیقی شکل نمی گیرد و شما احتمالاً در چرخه ای از نظرات مشابه گرفتار می شوید. به همین دلیل بنظر می رسد این روزها در حوزه برنامه ریزی فرهنگی و فعالیت های فرهنگی به طورعام با خطایی مواجه هستیم که میتوان آن را خطای «برساخت گرایی اجتماعی» نامگذاری کرد.
برساخت گرایی اجتماعی نظریه ای در جامعهشناسی و ارتباطات است که بررسی میکند فهم مشترک برساخته از جهان که اساس فرضهای مشترک در مورد واقعیت را تشکیل میدهد، چگونه توسعه پیدا میکند و پارادایمی است که ریشه در آشکارسازی روشهایی دارد که افراد و گروهها از طریق آنها در خلق واقعیت ادراکیشان مشارکت میکنند. این رویکرد به بررسی نحوه بهوجودآمدن پدیدههای اجتماعی، نهادینهشدن و تبدیلشدن آنها به روش های مورد توافق میپردازد.
برساختگرایی به این پرسش پاسخ دهد که چگونه معنای ذهنی به واقعیتی اجتماعی تبدیل میشود و نیز تأکید میکند که باید آن دسته از شیوههای درک جهان از جمله درک خودمان را که بدیهی تلقی کردهایم به دیده انتقادی بنگریم. این نظریه بر این مفهوم استوار است که معانی با هماهنگی دیگران و نه به صورت انفرادی، توسعه مییابند.
یک مثال از برساخت اجتماعی، پول یا مفهوم ارز است، زیرا افراد جامعه توافق کردهاند که به آن اهمیت و ارزش دهند. نمونه دیگری از برساخت اجتماعی – هرچند بحث برانگیز و مورد اختلاف – مفهوم خودانگاره یا هویت شخصی است. چارلز کولی در نظریه «خود – آیینهای» معتقد است: «من آن چیزی نیستم که شما فکر میکنید من هستم؛ من آن چیزی نیستم که فکر میکنم هستم؛ من آن چیزی هستم که فکر میکنم شما فکر میکنید هستم».
این گفته بیانگر این دیدگاه است که افراد جامعه ایدهها یا مفاهیمی را میسازند که بدون وجود افراد یا زبان برای تأیید، این مفاهیم برای آنها وجود ندارد. نتیجه طبیعی برساخت اجتماعی این خروجی را میدهد که افرادی که ما را تایید میکنند و اتفاقاً خودمان به شکل دنبال کننده در رسانه و یا دوستی های خودمان و همکاران و… انتخابشان کرده ایم تاییداتی به ما میدهند که موجب خطایی می شود که بر اساس آن فکر میکنیم همه اطرافمان در مورد ما این طور فکر میکنند که خودگویی و خودخندی عجب مرد هنرمندی و چه عجیب و دردناک است که در گروه هایی که اتفاقاً خودمان ساختیم این روش ما را به خطا می اندازد .
به همین دلیل ساده فهم مشترک ما با هماهنگی با هم ردیفانمان شکل میگیرد و برنامه ریزی ما به همین دلیل به خطا می رود. اتفاقا به همین لحاظ آنهایی که شبکه های اجتماعی و رسانه های مشترک گروه خودشان را می بینند شکل دیگری فکر میکنند و زندگی میکنند و مثلاً کافی است یک دوره زمانی با شبکه های اجتماعی، رسانه ای و افراد خاص نظرات مشترکی را رد و بدل نمایید و دائما از آنها تایید بگیرید به شکل طبیعی این برساخت اجتماعی از موضوعات شما را به خطا می اندازد.
برساخت گرایی اجتماعی به ما می گوید که حضور در جلسات کاری با افرادی که هم فکر ما هستند، دنبال کردن صفحاتی از شبکه های اجتماعی که مانند ما می اندیشند می تواند ما را در فضایی گرفتار کند که با تایید اطرافیان فکر کنیم همه کارهای ما صحیح و بی نقص است زیرا که از بزرگان نقل است «درباره هیچ کس قضاوتى نکنید، تا آن که ببینید با که همنشینى مى کند؛ چون آدمى از طریق همگنان و همتایانش شناخته مى شود».
خروج از حلقه های تنگ برای برنامهریزی فرهنگی می تواند این دایره بسته را شکسته و ما را با واقعیت اجتماع و فرهنگ زنده وحقیقی آشتی دهد. در اینجا ذکر سخنی از شهید سلیمانی در مورد دختران سرزمینمان نشانگر عبور از همین برساخت های اجتماعی و حلقه های خودی است که گفت: «همان دختر کم حجاب دختر من است». این موضوع حضور اندیشه شهید خارج این دایره خودی ها و عبور از برساخت گرایی اجتماعی و حضور در دایره ای گسترده شامل مخالفین و موافقین است و همین دلیل ماندگاری اوست.
پس چون فعالیت های اجتماعی فرهنگی، آموزش ها و یادآوری های فرهنگی لاجرم با هماهنگی دیگران و نه به صورت انفرادی، توسعه مییابند برای ترویج مفاهیم حوزه فرهنگی می بایست سری به مجموعه قدرتمند افکار عمومی جامعه زد.